ارزشیابی توصیفی
هوالعليم
صداي پاي ضحاك در دبستانهاي كشور
در خاطر دارم در جلسه ی، یکی از حاضران، خانمي از پيشكسوتان آموزش و پرورش (كه خدايش بيامرزد) در نهايت درد مندی و نگراني از وضعيت كنكور ومسايل و مشكلات آن تعبير جالبي را بهكار برد و گفت گروهي در جريان آب گل آلود رقابت جوانان براي موفقيت در كنكور سراسري، چونان ضحاك از مغز جوانان ما ارتزاق ميكنند. مراد این بانوی محترم، موسساتی بود که با سوار شدن بر موج استقبال از کنکور با تهیه تولید آزمونها و اجرای آزمونهای شبیه سازی شده مکرر بر این رقابت ها دامن زده و از این نمد کلاهی برای خود دست و پا کرده اند. بدیهی است که تشدید این رقابت ها آثار زیانباری بر روح و جان جوانان دارد که از چشم صاحب نظران بدور نمانده است. لذا می توان گفت تشدید این رقابت تنها به سود این موسسات است و جوانان و نظام آموزشی کمتر فایده ای نصیبشان می گردد و حتی متضرر نیز می گردند.
این مقاله در صدد است تا نشان دهد كه صداي پاي ضحاك در دوره دبستان نيز به گوش ميرسد، اينبار ذهن و فكر كودكان را نشانه رفته است.
يكي از افتخارات هر جامعهاي اين است كه نوباوگان و نونهالان خود را براي زندگي بالنده و سازنده در آينده آماده نمايند. هر جامعه ای تلاش دارد تا زمينههاي مناسب براي نشو ونمای فرزندان خود فراهم كند اين زمينه گاه معناي عام دارد كه در تمامي آنات زندگي، فرصتها و تجربيات، گسترده است و گاه معنايي خاص و تعريف شده دارد اين معنا ويژه و تعريف شده زمينهسازي براي بالندگي نوباوگان همان تجربه بهرهگيري از فرصتهاي تربيتي مدرسهاي است. از اين رو تدارك مدرسه بخش مهمي از تكاپوي جامعه براي فراهم ساختن فرصتهاي مناسب تربيتي است.
امّا حضور در مدرسه و تجربه زندگي مدرسه بايد ويژگي ها و خصوصياتي داشته باشد، لذا هر مدرسهاي بالنده نيست. فضا و محيط مدرسه و سازوكارهاي اجرايي آن( تدريس، ارزشيابي،مديريت، فعاليتهاي تربيتي و ...) بايد در چارچوب اصول قرار گيرد. اين سازوكارها پيوسته مورد پايش قرار گيرد وگرنه راه به تركستان خواهد برد.
يكي از سازوكارهاي تعيين كننده و سرنوست ساز جاري واساسي در مدرسه همانا ارزشيابي پيشرفت تحصيلي است. اهميت اين سازوكار در شكل دهي به فضاي حاكم بر مدرسه و اصلاح و بهبود سازوكارهاي ديگر مانند تدريس، يادگيري بيبديل ميباشد. در تاريخ تحولات عناصر و مؤلفههاي نظام تربيت رسمي(آموزش و پرورش) مؤلفه ارزشيابي پيشرفت تحصيلي كمتر مورد تغير و بازانديشي اساسي واقع شده است. بررسي آئيننامه های امتحانات در هشتاد سال گذشته نشان ميدهد كه اين مؤلفه تا دهه هفتاد و هشتاد هجري روند يكسان داشته است امّا در سالهاي اخير با عنايت به تحولات علمي در اين حوزه، سياستگذاران تصميم به تغييراتي گرفتند كه برخي از مهمترين آنها ارزشيابي مستمر، ارزشيابي كيفي توصيفي و اصول حاكم بر ارزشيابي در آموزش و پرورش ميباشد. بيترديد اين تغييرات در جهت اصلاح و بهبود و ارتقاء كيفيت ياددهي يادگيري صورت گرفته است. بهويژه اصول حاكم بر ارزشيابي كه به نظر مصوبه کم نظیر در تاريخ مصوبات شوراي عالي آموزش و پرورش به شمار ميرود.
اين اصول، مبنا و ملاک عمل كارگزاران نظام آموزش در تهيه و تدارك ساز و کار ارزشيابي پيشرفت تحصيلي است كه با پيشرفتهاي علمي در اين حوزه كاملاً هماهنگي دارد. و به واقع می بایست برنامه و طرح ها وبه طور کلی جهت گیری کلی نظام اموزشی در راستای این اصول باشد.امّا درست بر خلاف اين جريان تحولي و اصلاحي و در كنار آن جرياني خزنده و اسیب زا در مدارس كشور به ويژه در دوره دبستان در حال نشو و نماست.
اين آزمونها داراي ويژگيهاي زير است:
مداد كاغذي است و عمدتاً پرسشهاي آن بر محتواي كتابها و اهداف شناختی ( سطوح پایین)توجه دارد .
برخي از اين آزمونها به سبب تأكيد بر آمادگي براي آزمونهاي ورودي مدارس تيزهوشان و نمونه دولتي از سطح توانایی ذهنی و آمادگي دانش آموزان بالاتر است و پيچيدگي زيادي دارد.
بازخورد كمي و رقابتي و ارائه رتبههاي كلاسي، مدرسهاي، منطقهاي، استاني و كشوري .
رقابت انگيز بودن اين آزمون با هدف تشويق و تحريص دانشآموزان به يادگيري، به رقابت بين دانشآموزان ساعي دامن ميزند
نامشخص بودن كيفيت آزمونها روشن نيست كه تهيه كنندگان اين آزمونها آيا ملاكها و شاخصهاي آزمونهاي استاندارد و متعبر را رعايت ميكنند يا نه؟
دلايل ظهور اين پديده
بي ترديد شناخت دقيق يك پديده از طريق بسترها و عوامل شكل دهنده آن ميسور است. پديده ورود و گسترش تب آزمونهاي تستي مقياس وسيع در مدارس ابتدايي كشور دلايل و بسترهايي دارد كه لازم است مورد بررسي قرار گيرد.
نگاهي كمّي به موضوع پيشرفت و يادگيري
پيشرفت تحصيلي و يادگيري پديدهاي كيفي و پيچيده در نظام تربيتي است. تمامي امكانات و فرصتهاي مدرسه براي توسعه و اعتلاي آنها است. اندازهگيري پيشرفت و يادگيري رسمي مدرسهاي با مقياس عددي(20-0) اين نگاه كمي را به پيشرفت و يادگيري دامن زده است كه گويي نمره مساوي است با يادگيري و پيشرفت امّا اين تساوي ميان آنها برقرار نيست، زيرا يادگيري و پيشرفت در اساس با عدد و رقم قابل شناخت و تبيين نیست. يادگيري و پيشرفت اگرچه ابعاد كمي و قابل سنجش با ابزارهاي معمول را دارند امّا ابعاد كيفي آن بسيار است كه نميتوان اين پديده تربيتي را به ابعاد كمي آن فروكاست و اين فرو كاهش موجب قلب ماهيت يادگيري و پيشرفت مي شود و آن را به سوي سطحي شدن سوق ميدهد.
تأكيد بر محتوا و حفظ يا حداكثر فهم محتوا
يكي از جلوههاي ناپسند تربيتي در نظام آموزشي همين محتوا مداري است. بسياري چنین تصوری دارند كه هدف اساسی تحصيل و تدريس، يادگيري محتواي كتاب است در حالي كه در اغلب موارد محتوا وسيلهاي براي رسيدن به هدف اصلي است. لذا ماندن در سطح محتوا، غفلت از اهداف اساسيتر است. اين ديدگاه تربيتي بر گرايش آزمونهاي گسترده مداد كاغذي در كشور تأثير گذار است. زيرا عمدة اين آزمون بر محتواي كتاب تأكيد دارند و پرسشهاي آن بر مبناي محتوا شكل ميگيرد.
تأكيد بر رقابت بين فردي
رقابت براي دستيابي به موفقيت(طبق تعريف كمي نمره بالاتر و يا معدل 20) جلوه ممتازي در نظام آموزشي ما دارد. كودكان از بدو ورود به مدرسه خود را در يك فضاي رقابتي سخت براي كسب نمره ميبينند كه با شرايط رشدي آنان ناسازگار است. جريان توسعه آزمونهاي مداد كاغذي و با شيوه ارائه بازخورد رقابتي آن با جو رقابتي حاكم تناسب زيادي دارد. گروهي از صاحبنظران تعليم و تربيت رويكرد رقابتي در مدارس به ويژه دبستان ها سر مخالفت دارند. زیرااین رقابت ها نه اسیب زا می دانند
روش گزينش مدارس تيزهوشان و نمونه دولتي
گرايش بسياري از خانوادهها براي ورود فرزندانشان به مدارس تيزهوشان و نمونه دولتي و رقابت مدارس براي اعلام ميزان موفقيت دانشآموزان در ورود به اينگونه مدارس موجب شده است كه سبك وسياق گزينش اين مدارس در اين آزمونها دنبال شود. اين آزمون از اين منظر تجربه و نوعي آمادگي براي آزمون اصلي ورود به مدارس تیز هوشان و نمونه دولتی است. همچنین این آزمون ها به گونه ای بر فرایند تدریس و یادگیری دانش آموزان تاثیر می گذارد. همانند تاثیری که کنکور بر روش های یاددهی و یادگیری پیش دانشگاهی می گذارد.
به سبب رقابت بين مدارس به ويژه غيردولتيها براي كسب رضايت ظاهري مشتريان از طريق ارائه اين آزمونها ، ملاكها و معيارهاي مناسب براي مديريت فرصتهاي تربيتي در این گونه مدارس عمدتاً مغفول مانده و ملاك و معيارهاي ظاهري فاقد ارزش اصيل تربيتي جايگزين آنها شده است. به سخن دیگر دغدغه جاری برخی از این مدارس توجه به کمیت یادگیری است و از توجه به کیفیت یادگیری غفلت می نمایند. لذا برخي مدارس غيردولتي و حتي دولتي در رقابت اقدام به توسعه اين آزمونها مينمايند تصور بسياري از مدارس بر اين است كه آزمونها موجب بهبود يادگيري ميشود و از اينرو به افزايش پيشرفت تحصيلي دانشآموزان منجر ميشود.
البته در شرايطي اين آزمونهاي پيوسته ميتواند به بهبود پيشرفت تحصيلي كمك نمايد. اما تحقق آن شرايط به سختي ممكن است. يكي از اين شرايط وجود انگيزه بالاي تحصيلي در اين دانشآموزان و فهم منطق تكرار اين آزمونها، دو ديگر ارائه بازخوردهاي مناسب و براي كشف نقاط ضعف و قوت يادگيري و توصيه ها و راهكارهاي بهبود يادگيري به دانشآموزان. در حالي كه اساساً چنين روالي وجود نداشته است زيرا منطق اين آزمونها بر توسعه رقابت بين فردي استوار است نه رقابت درون فردي.
عواقب و آثار نامناسب اين پديده
عليرغم اين كه توسعه آزمونها در دبستان هاي كشور با تصور آثار مثبت پيامدهاي سازنده صورت ميگيرد امّا نگاه رژفتر بر آن دوري از سطحينگري و چشم و همچشميها، عواقب ناگوار اين پديده را آشكار ميگرداند كه در ادامه بحث به آنها ميپردازيم.
كاهش بهداشت رواني دانشآموزان در محيط يادگيري
يكي از شاخصهاي اساسي بهداشت رواني در محيطهاي يادگيري فقدان يا نبود استرس و اضطراب است. مربيان و مديران آگاه در تلاشند به روشهاي مختلف محيطهاي آموزشي خود را شاديآور و بانشاط سامان دهند به گونهاي كه كودكان در آن احساس آرامش كنند.
يكي از عوامل استرسزا و اضطرابآور در محيطهاي يادگيري طبق مشاهدات و مطالعات مكرر امتحان و نحو اجراي آن است. آزمونهاي مورد بحث به دليل سبك و سياق اجراي آن(كنترلهاي زياد) و نحوه بازخورد و رويكرد رقابتي حاكم بر آن بيترديد در بخش قابل توجهي از دانشآموزان اضطراب ايجاد ميكند . تكرار اين تجربههاي اضطرابآور(آزمونها) علاوه بر عواقب جسماني عواقب رواني بلند مدتي را برجاي ميگذارد. لذا در نظامهاي آموزشي با استانداردهاي بالا، به ويژه در دوره دبستان ملاحظات دقيقي در خصوص عوامل استرسزا در مدرسه به ويژه چگونگي اين آزمونةا دارند. لذا نميتوان نسبت به اين موضوع بيتفاوت بود. اين خطاي بزرگي است كه براي يادگيري بيشتر، آرامش و امنيت رواني دانشآموزان كاهش يابد. زيرا حقوق انساني كودكان در تعارض است. اين موضوع اگر با انگيزه شهرت آموزشگاه صورت گيرد كه خطاي بزرگتر و نابخشودني خواهد بود.
اخيراًشاهد هستيم كه مؤسساتي با هدف آموزش تيزهوشان با تبليغات وسيع اقدام به جذب و آموزش گروهي از دانشآموزان اين مرزوبوم مينمايند. اين مؤسسات(البته در موارد بسيار افراد حقيقي به صورت معلم خصوصي) با تحريك حس علاقمندي والدين به ارتقاء آموزش فرزندانشان و تمايل آنها به پذيرش كودكانشان در مدارس تيزهوشان و نمونه دولتي، اقدام به ارائه خدمات آموزشي ويژه و آزمونهاي شبيهسازي شده با آزمونهاي ورودي مدارس سمپاد و نمونههاي دولتي مينمايند.
بديهي است كه حق والدين است كه فرصتهاي مناسب تربيتي را در حد وسع براي كودكانشان فراهم آورند و بخش خصوصي طبق مقررات ميتواند در اين عرصه وارد شود. امّا چندوچونهايي وجود دارد كه نميتوان به سادگي از آن گذشت. پرسش مهم و اساسي اين است كه: چه كودكي تيرهوش است؟ بر اساس چه ملاك و معياري كودكان تيزهوش انتخاب ميشوند؟ چه ابزار ممعتبري براي اين كار مورد استفاده قرار ميگيرد؟ روشن است كه به سادگي نميتوان كودكان تيزهوش را شناسايي نمود و اين مشكل بهويژه با ارائه نظريات جديد در خصوص هوش مانند نظريه هوشهاي چندگانه شديدتر ميشود. با توجه به فقدان دانش و تخصص كافي براي شناسايي دانشآموزان تيزهوش، در موارد بسيار كودكاني كه پيشرفت مناسبي در تحصيل داشتهاند وارد اين ميدان ميشوند و رقابتي سنگين و آسيبزا را تجربه مينمايند. حضور در كلاس هاي آمادگي، اجراي آزمونهاي مستمر علاوه بر تحميل هزينههاي گزاف به والدين آثار حياتي و رواني ناخوشايندي را بر طيف وسيعي از اين دانشآموزان برجاي ميگذارد.
لذا اگر بر اين رقابت دامن زده شود و عرصه براي ورود مؤسسات سودجو فراهم شود آسيب زيادي به كودكان و نوباوگان وارد خواهد شد بيترديد جامعه از اين جريان بهرهاي نخواهد برد حتي متضرر نيز خواهد شد.
كاهش كيفيت يادگيري و توجه صرف به محتوا
آزمونهاي مدادكاغذي عليرغم كاربرد گسترده و قوائد زيادي كه دارند محدوديت قابل توجهي نيز دارند. توسعه و گسترش اين ابزار ارزشيابي پيشرفت تحصيلي و محوريت دادن به آنها به سبب همين محدوديتها عوارض ناگوار تربيتي دارد. از جمله اين كه اين آزمون به دليل ماهيتشان بر محتواي كتاب و اهداف سطوح پائين شناختي مانند(حافظه و فهم) متمركز دارند. لذا اهداف يادگيري به نحو ضمني بر اين سطوح محدود ميشود و اين محدوديتها بر راهبردهاي آموزشي معلمان و به دنبال آن بر راهبردهاي يادگيري دانشآموزان تأثير ميگذارد و به سخن ديگر معلمان تلاش ميكنند بهگونهاي تدريس نمايند كه با اين روشهاي ارزشيابي تناسب داشته باشند و دانشآموزان نيز براي كسب موفقيت و نمره متناسب با آن يادميگيرند كافي است به پديده كنكور و تأثير آن با روش درس خواندن دانشآموزان كنكوري توجه كنيد و يا به پديده جزوه گفتن معلمان و يا مجموعه سؤالات پيشنهادي معلمان كه به دانشآموزان پيشنهاد ميشود فكر كنيم. همه اين پديده ها، تحت تأثير نوع ارزشيابيها شكل ميگيرد. از اينرو، این آزمون ها خود، مانع كاربرد گسترده روشهاي نوين و فعال تدريس به شمارميروند.
اخيراً برخي از مؤسسات توليد كننده اين كتابهاي آزمون (به اصطلاح كمك آموزشي) در تبليغات خود ادعا ميكرد( بخوانيد، امتحان بدهيد و بيست بگيريد) يعني با خواندن اين كتاب به كتاب درسي و يادگيري كلاسي آنچنان نيازي نيست معناي ديگر اين رويكرد اين است كه هدف درس خواندن، امتحان دادن و هدف امتحان دادن،بيست گرفتن(نماد کمی پیشرفت تحصیلی) است. تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.
آيا در واقع هدف اساسي تربیت رسمی و عمومی در دوره دبستاني امتحان دادن و بيست گرفتن است؟ آیا محدود نمودن اهدف دوره دبستانی تا این حد برای آینده جامعه زیانبار نیست؟ جان كلام اين كه گسترش اين سبک آزمون ها و حد زدن موفقيت و پيشرفت و يادگيري به موفقیت در اين آزمونها باعث فراموش شدن اهداف اساسي تربيت در دوره دبستاني ميشود و اين براي همه دلسوزان نظام آموزشی نگران كننده خواهد بود.
نتیجه گیری
سالیانی است که نظام آموزشی متوسطه ما در اسارت دو جریان اسطوره گونه قرار گرفته است. به گونه ای که بسیاری از طرحها و برنامه های اصلاحی را که به قصد بهبود کیفیت یادگیری اجرا شده است از بازدهی و ثمر بخشی دور کرده است. این دو اسطوره عبارتند از: کنکور و مسابقات المپیادی . هنوز تلاشها برای حذف کنکور بی نتیجه مانده است و جریان دومی نیز به همان قدرت سابق ادامه دارد.در مجموع این دو جریان مسائل و مشکلات زیادی بر نظام آموزشی و حتی جامعه ایجاد نموده است
در نظام آموزشی دبستانی نیز مشایه این دو جریان اسطوره ای در حال شکل گیری است. جریان نخست آزمون های شبیه سازی شده با آزمون های ورودی مدارس تیز هوشان و نمونه مردمی و جریان دوم ازمون های مسابقات علمی در مقیاس وسیع (کشوری) این دو جریان به شدت در حال گسترش می باشد. بی تردید مسائل و مشکلاتی به مراتب شدید تر از دوره متوسطه برای دوره دبستانی را بوجود خواهد آورد.
از سوی دیگر توسعه و گسترش اين آزمونها در دوره دبستاني با سياستهاي جاري مورد تأييد نهادهاي سياستگذاري به ويژه شوراي عالي آموزش و پرورش در تعارض ميباشد. برای اثبات این مدعا كافي است كه به اصول شانزدهگانه مصوب ارزشيابي تحصيلي شوراي عالي آموزش و پرورش مراجعه كنيم.توسعه اين آزمونها با اصول یاد شده سازگاري و تناسب ندارد. حتي در يك تفسير دقيق تر ميتوان گفت كه با آنها ناسازگار ميباشد. همچنين با توجه به سیاست کلان نظام آموزشی مبنی بر گسترش الگوي ارزشيابي کیفی توصيفي در دوره دبستاني اين روند در مدارس مانع استقرار مناسب اين الگوي ارزشيابي خواهد بود.
به نظر ميرسد كه هنوز گسترش ارزشيابي کیفی توصيفي و اصول كلان حاكم بر ارزشيابي تحصيلي صرفا براي سياستگذاران معني دارد و براي بخشي گسترده ای از كارگزاران در سطوح اجرايي فاقد معناي كاربردي است[1]. به نظر می رسد لازم است به نحو جدي و معقولانه با اين جريان مواجهه شد و آن را به درستي مديريت نمود در غير اين اصول اميدي به تحقق موفقيتاميز الگوي ارزشيابي توصيفي نخواهد بود به احتمال در اثر اين جريانهاي پيدا و پنهان، دچار مشكلات زيادي خواهد شد.